زن جوان: باور نمی کنم مرگ را شکست داده ام






images/20070711/killer.jpg :پس از تبرئه زن جوانی از اتهام قتل ، حضور وی در دادگاه این فرصت را برای خبر نگار ما فراهم آورد تا در ارتباط با حکم صادره و ۵سال محکومیت او در زندان بازن زندانی به گفتگو بنشیند.

کمی از خودت بگو؟

از سال ۸۱به اتهام قتل عمد یکی از دوستان شوهرم دستگیر شدم.

چطور شد که یک زن خانه دار پایش به زندان باز شد؟

نمی دانم ، همه چیز مثل یک کابوس بود، روزهای سختی را سپری کردم که به یاد آوردن هر لحظه آن ، برایم دردآور است. من و ۳فرزندم زندگی سختی داشتیم بخصوص وقتی شوهرم برای پیدا کردن کاری مناسب ، منزل را ترک کرد، اوضاع بدتر شد او خیلی دیر به ما سر می زد و همین باعث شده بود که دوستش (مقتول) به من و فرزندانم کمک مالی کند، از او سپاسگزار بودم و نمی دانستم خوبی اش را چگونه باید جبران کنم. خواهرش از من متنفر بود و گمان می برد که ارتباطی میان ماست و پس از قتل مسعود، گفته های وی بود که باعث شد من ناخواسته به زندان بیفتم.

کمی از دورانی که در زندان بودی ، بگو؟

روزهای سختی را سپری کردم. من که یک لحظه از بچه هایم دور نبودم اما آن روزها هر لحظه دور ماندن از آنها، برایم دنیایی از غم و ناراحتی بود. فقط با عشق به ۲پسر ۴ساله و ۶ماهه و یک دختر ۵ساله ام شرایط زندان را تحمل می کردم ، مادرم آنها را به ملاقاتم می آورد اما من نمی توانستم فرزندانم را در آغوش بکشم و فقط از پشت شیشه آنها را می دیدم ، شبها تا صبح با گریه یاد خاطرات با آنها بودن را مرور می کردم. هم سلولی هایم مرا دلداری می دادند، اما آزادی ، برایم سرابی شده بود.

در این مدت ، شوهرت و خانواده اش برای ملاقات شما به زندان می آمدند؟

متاسفانه شوهرم و خانواده اش اصلا به دیدنم نیامدند، انگار برای آنها ارزشی نداشتم.

وقتی شما را برای بازسازی صحنه قتل بردند، چه احساسی داشتی؟

من مرتکب قتلی نشده بودم که بتوانم براحتی آن را در مقابل ماموران آگاهی به نمایش بگذارم ، بنابراین به دفعات بازسازی انجام گرفت اما هیچ یک با واقعیت نحوه قتل همخوانی نداشت.

وقتی برای اولین بار محاکمه و به قصاص محکوم شدی ، چه احساسی داشتی؟

انگار به آخر خط رسیده بودم و زندگی ام رنگ سیاهی گرفته بود، نمی دانستم دیگر در مقابل فرزندانم که کودکانه از من می پرسیدند، مامان کی پیش ما می آیی ، چه باید بگویم ، از فرط ناراحتی چند بار اقدام به خودکشی کردم و با زدن رگ دستم و خوردن قرص ، می خواستم هر چه زودتر به زندگی ام پایان دهم ، اما انگار تقدیر جور دیگری رقم خورده بود.
هم سلولی هایم با شنیدن حکم قصاص من ، تبریک می گفتند که زودتر از این بلاتکلیفی رها می شوم ، دیگر باور کرده بودم که طلوع روز دیگر را نمی بینم و بزودی زود، فرزندانم را ترک می کنم ، بی آن که یک بار دیگر آنها را به آغوش بگیرم.
اما وقتی اعتراض کردم و پرونده ام مجدد رسیدگی شد، نور تازه ای در دلم روشن شد، اما دیری نپایید که باز محاکمه و به قصاص محکوم شدم. اما این بار می دانستم که دیگر به چند قدمی مرگ رسیده و آخر خط زندگی هستم ، اما یادخدا، عشق به فرزندانم ، همدلی های هم سلولی هایم و تلاش بی وقفه وکلایم رامیاد، سام نژاد و علیزاده طباطبایی باعث شد که روزنه امیدی در زندگی ام به وجود آید.
وی افزود: عاقبت با دستور رئیس قوه قضاییه که به من لطف بزرگی کردند، پرونده ام بار دیگر مورد تحقیقات بیشتری قرار گرفت تا بی گناهی ام اثبات شود، من از سال گذشته ، با سپردن وثیقه از زندان آزاد شدم و حالا فرزندانم را در آغوش می گیرم و سالهای دوری از آنها را از یاد برده ام.

به نظر شما، مسعود را چه کسی به قتل رسانده بود تا شما را گرفتار کند؟

نمی دانم ، اما مسعود یک قاچاقچی بود که ۱۳سال به زندان محکوم شده بود، اما با ترفندی خاص ، پس از گرفتن مرخصی از زندان ، در دو مرحله گواهی فوت خود را از طریق خانواده اش به زندان برده بود تا بتواند متواری شود و گمان می برم او از سوی قاچاقچیان به قتل رسیده باشد، اما من ۵سال قربانی شدم و بهترین سالهای عمرم را از دست دادم.

اکنون که پس از ۵سال ، حکم تبرئه شما صادر شده است ، چه احساسی داری؟

باورم نمی شود و خدا را به پاس این همه لطف سپاسگزارم. می خواهم مادر نمونه ای باشم و فرزندانم را طوری تربیت کنم که باعث افتخار من و جامعه شوند.اما نمی دانم از چه کسی زندگی بر باد رفته ۵ساله ام را طلب کنم. از خدا می خواهم قاتل مسعود هرچه زودتر دستگیر و محاکمه شود.