مصاحبه مفصل با سیروس مقدم؛ از حذفیات «پلیس جوان» تا ایدههای روزنامهای
سیروس مقدم بعد از ساخت سریال «چک برگشتی» در ماراتون نوروزی سیما، حالا به گفتهی خودش استراحت میکند و روزنامه و فیلمنامه میخواند. دفتر کار او پر از روزنامههای مختلف روز است که مقدم را در انتخاب سوژههای بهروز اجتماعی که با زندگی مردم آمیخته شده یاری میکند. به گزارش خبرنگار سرویس تلویزیون ایسنا، اینروزها هرچند سیروس مقدم کار تازهای ندارد، اما «پلیس جوان» و «اغما» را روی آنتن آیفیلم دارد. او «اغما» را یکی از بهترین نمونههای سریالهای ماورائی میداند و معتقد است کاری با آن شکل و قواره دیگر در موضوعات ماورائی ساخته نشده است. درددلهای این کارگردان دربارهی «پلیس جوان» نیز شنیدنی است؛ سیروس مقدم معتقد است، سریالش در زمان پخش از شبکهی سوم سیما، مهجور ماند. جرح و تعدیلهای زیادی به «پلیس جوان» وارد شد و حتی تمامی بخشهای مربوط به بیماری ایدز نیلوفر- با بازی میترا حجار- از سریال حذف شد؛ تا حدی که حذفیات یک سریال ۲۶ قسمتی به ۱۲۰ دقیقه رسید. اما سیروس مقدم، فضای این روزهای تلویزیون را بازتر و خط قرمزها را کمتر میبیند: مسائلی که در «پلیس جوان» خط قرمز بود، دیگر خط قرمز نیست و حتی جزو سیاستهای سازمان و نیروی انتظامی به شما میرود. آن موقع ما اجازه نداشتیم واژهی «ایدز» را به کار ببریم. همیشه از آن به عنوان یک بیماری مهلک و صعبالعلاج یاد میکردیم. حتی یادم میآید که به شوخی به آن میگفتیم «اسمشو نبر». او معتقد است «تا ثریا» هم مثل «پلیس جوان» گرفتار خط قرمزهایی شد که ممکن است چند سال دیگر با همان شکل اصلی و بدون ممیزی بازپخش شود. با این حال سیروس مقدم از ممیزی شدن سریالهایش در حجم بالا ناراحت نیست و میگوید: ما فقط زنگ خطر را به صدا در میآوریم؛ تا زمانی که مردم من را دلسرد نکنند به کارم ادامه خواهم داد. مقدم درباره سریالهای نمایش خانگی که این روزها آمارشان به سه سریال رسیده با تلخی و شیرینی یاد میکند و ادامه میدهد: نمایش خانگی، خیلی جاها توی ذوق مردمی زد که سریالها را میخریدند؛ در جریان آن، یک سری پردهها دریده شدند و بخشی از اعتماد مردم ریزش کرد. نمایش خانگی به یک پشتوانه و برنامهریزی ۵ ساله نیاز داشت. او حتی پیشنهادهایی را برای حضور در نمایش خانگی رد کرده است، چون به قول خودش، ممکن بود نیمچه اعتمادی که مردم در تلویزیون به سیروس مقدم دارند، در یک تولید این مدلی با بدبینی و بیاعتمادی مردم نسبت به او همراه شود. خبرنگار سرویس تلویزیون ایسنا، به بهانهی پخش مجدد «پلیس جوان» و «اغما» از آیفیلم، گفتوگویی را با سیروس مقدم انجام داده است. تلویزیون یک سری رقیب خارجی مثل ماهوارهها و شبکههای مختلف دارد؛ یک سری رقیب داخلی هم دارد که با شبکههای اصلی رقابت میکنند. این شبکهها شامل آی فیلم، نمایش و شما هستند. چنین شبکههایی چقدر میتوانند مخاطب را هم از شبکههای ماهوارهای و هم از شبکههای اصلی تلویزیون را به سمت خود بکشانند؟ فکر میکنم جواب این سوال، در خود سوال باشد. من همیشه گفتهام هرگاه که شبکههای ما تولیدات خوب، موضوعات خوب و جذاب داشتهاند، به دلایل متعدد، انتخاب مردم بودهاند. درست است که آیفیلم و شما، کارهای نمایشی پخش میکنند، اما فراموش نکنیم که تکرار سریالهای گذشته را دارند و مردم ما انتخابشان سریالی است که در وهلهی اول برای بار اول میخواهند با آنها ارتباط برقرار کنند؛ دیدن سریالهای تکراری برایشان نوعی تجدید خاطره یا ندیدن کارهایی که زمان پخش از دست دادهاند است. چنین شبکههایی نمیتوانند هر روز انتخاب اول آنها باشند، مگر اینکه شبکههای پنجگانه ما تولیدات خوبی که بتواند مردم را پای تلویزیون بنشاند و آنها را جذب کنند، نداشته باشند. تجربهای که خود من داشتم این بوده که حتی در دورهای که شبکههای ماهوارهای سریالها و شوهای پرطرفداری داشتهاند، به محض این که یک سریال داخلی خوب پخش شده، مردم کمکم جذب سریالهای داخلی خوب شدند و اگر هم میخواستند آنها را پیگیری کنند، تکرارش را میدیدند. دلیل این امر هم مشخص است: ما فرهنگ مشترک و زبان مشترکی داریم. مناسبات مشترک زیادی وجود دارد که مردم ما دوست دارند این اشتراکات را ببینند تا چیزی که با فرهنگ خودشان غریبه است. منتها اتفاقی که به نظر من میافتد این است که نوآوری در آنچه به عنوان سریالهایی که شبکههای ما درگیرش هستند و پخش میکنند، قطرهای و اپسیلون اپسیلون، متناسب با شرایطی اتفاق میافتد که زمانی، شرایط بازتر میشود و معدود سریالهای بازتری ساخته میشوند. اما باز شرایط تغییر میکند و سریالها عقبگرد میکنند. این مسیر فراز و نشیب زیادی دارد. ولی به اعتقاد من، آی فیلم و شما میتوانند شبکههای خوبی باشند. خود من سریالهایی را که در زمان پخش از دست دادم از طریق آی فیلم میبینم و برایم دلچسب است. اما اگر همان ساعت و همان زمان یک سریال خوب داخلی که برای اولین بار پخش شود، انتخاب اولم میشود. درنظرسنجیای که ایسنا بعد از نوروز امسال با مخاطبان تلویزیون داشت، خیلیها میگفتند ترجیح دادهاند سریالهای آی فیلم را ببیند. در آن زمان آی فیلم هر روز «همسران»، «پدرسالار» و «پاورچین» را به همراه چند سریال دیگر پخش میکرد. شاید اینطور باشد، اما همین مخاطب، «چک برگشتی» را دنبال کرد، چون به نظرش میرسید «چک برگشتی» هم دیدنی است. ولی شاید سریالهای شبکههای دیگر ارضایش نکرده و در آن ساعت، سریالهای قدیمی خوب را دیده است. خود من اگر ۲۰ سال دیگر هم «شب دهم» پخش شود، تکرار بار پنجم آن را هم میبینم. این نشان میدهد شاید سریالهایی که در عید پخش شده نتوانسته آن جذابیتی را که لازم است برای مخاطب داشته باشد تا مخاطب تکرار سریالهای گذشته را ببیند. مطمئن باشید اگر در ماه رمضان چهار سریال خوب پخش شود، مثل سالی که ما «اغما» را داشتیم، در کنارش «میوه ممنوعه» بود و عطاران یک سریال طنز داشت، قطعا مردم ترجیح میدهند سریالهای روز را ببینند و ساعات دیگرشان را برای سریالهایی بگذارند که بخواهند تکرارشان را ببینند. اما وقتی این اتفاق نمیافتد، حرف مردم و نظرسنجی شما نمیتواند اشتباه باشد. ترجیح خود من هم این است که اگر سریال جذابی روی آنتن نباشد همچنان بروم و «پاورچین» را ببینم. الان دو سریال از شما روی آنتن آی فیلم است؛ «اغما» و «پلیس جوان»، این سریالها را دیدهاید؟ بله، من خیلی اتفاقی یک اپیزود «اغما» را دیدم که به نظرم رسید نسبت به زمان خودش چقدر آوانگارد است. کما اینکه به اعتقاد من کار ماورائی با این سر و شکل و به این خوبی دیگر نداشتیم. «پلیس جوان» را هم دیدم که برای ۱۲-۱۰ سال پیش است. احساس میکنم خیلی از چیزهایی که زمان پخش «پلیس جوان» خط قرمز محسوب میشد، دیگر خط قرمز نیست. آن زمان فشارهای زیادی روی ما سازندهها و خود تلویزیون برای پخش بود، ممیزیهای زیادی داشت، اما الان وقتی بازپخش میشود، میبینم چقدر به روز است و بحث پلیس اجتماعی، پلیس فرهنگی، مادران خط نجات، سیاستهای روز نیروی انتظامی هستند که در آن سریال مطرح شدند، به نظرم «پلیس جوان» در آن زمان مهجور ماند ولی الان انگار این سریال، امروز ساخته شده است. واقعا به نظرتان مهجور ماند؟ الان که بازپخش میشود خیلیها از آن به عنوان یک نوستالوژی یاد میکنند. بله، اما مقدار زیادی از این سریال به دلیل همین تنگنظریها، محدودیتها و فشارها پخش نشد. در سریال «پلیس جوان» برای اولینبار داشت مطرح میشد که در جامعهای که زمینههای جرم وجود دارد، هیچ آدمی در مصونیت به سر نمیبرد و حتی ممکن است همسر یا نامزد یک پلیس هم که میترا حجار نقشش را بازی کرد، در معرض خطر باشد و حتی ایدز بگیرد. من یادم است که هرجا کلمهی ایدز در سریال به کار رفته شده بود، آن را درآوردیم و از آن به عنوان یک بیماری صعبالعلاج اسم بردیم. ولی بعدتر دیدم که ایدز یک چیز واقعی است که باید هشدار داد و آن را کشف کرد. بعد از این بود که تلویزیون کمکم میزگرد، جلسه و فیلم راجع به آن ساخت. یا مثلا اپیزودی داشتیم که یک پلیس خطاکاری که اشتباه میکرد در سریال داشتیم که کل آن اپیزود در آن زمان حذف شد. اما الان خود نیروی انتظامی جزو سیاستها و سفارشهایش است. حتی یک واحد به نام ۱۹۷ دارد که واحد شکایت از پلیسهایی است که اشتباه میکنند، مردم میتوانند زنگ بزنند و اشتباهات پلیس را مطرح کنند. اپیزود ما اپیزودی بود که بازرس به ناگهان میآید تا از کلانتری بازدید کند، اما ناگهان متوجه میشود که بینظمیهایی وجود دارد و پلیسی هست که احتمالا رشوه گرفته و تیم پلیس اصلی ما یعنی شهاب حسینی و فرهاد اصلانی، کشف ماجرا میکرد و ما پلیس خوب را هم نشان دادیم. ولی آن موقع یادم است که ممیزی شد و این قسمت درآمد. خیلی چیزهای دیگر در آن سریال بود که ممیزی شد. اما این که میگویید بعد از ۱۲-۱۰ سال همین نسخهای هم که پخش شده، جزو نوستالوژیهای مردم است برای خود من هم جالب است. خیلی از مردم هنوز هم این سریال را میبینند. بله، اما در زمان پخش خودش این سریال خیلی مهجور ماند و در واقع یکی از دلایل مهجور ماندنش این است که بعد از ۱۲-۱۰ سال، اولینبار است که میبینم بازپخش میشود. «پلیس جوان» جزو سریالهایی بود که حتی پخشش تکرار نشد. با وجود این که اکثر سریالهای ما ۲ یا ۳ بار تکرار میشدند، پخش «پلیس جوان» هرگز تکرار نشد. سریال دیگری به اسم «بانوی دیگر» دارم که آن هم تکرار نشد و احتمالا آیفیلم پخشش میکند. این سریال نوروز ۸۵ پخش شد. ممیزیهای «پلیس جوان» زیاد بود؟ بله، چیزی حدود ۳۰-۱۲۰ دقیقه از کار حذف شد. بخشهای مریضی نیلوفر، بیماری او، دلایل بیماریاش و نقدهایی که سیستم پلیس شده بود، دچار جرح و تعدیل شد. من فکر میکنم «تا ثریا» هم مثل «پلیس جوان» شود و یکی دو سال آینده به این نتیجه برسند که خودشان پکیج کامل را بیرون بدهند. پکیج کامل «پلیس جوان» را در آیفیلم نشان ندادند، نه؟ نه، برای این که پکیج کامل را نداشتند؛ دور ریخته شد یعنی نسخهای از آن وجود ندارد که بخواهند ارائه دهند. هیچ چیزی از آن چیزی که ممیزی میشد و صلاح دیده شد در «پلیس جوان» پخش نشود، وجود ندارد. احتمالا اگر بخواهند الان این سریال را دوباره بسازند این مسائل جزو خط قرمزها نخواهد بود. نه، هیچ کدامشان خط قرمز نیست. اینها جزو سیاستهای نیروی انتظامی است. کارهایی که به خود من سفارش میدهند این است که یک پلیس را که دچار اشتباه میشود را نشان دهیم تا ارزش پلیس خوب معلوم شود ولی آن موقع نمیشد از آن چیزی گفته شود. از HIV هم چیزی نگفتید؟ نه، از آن به عنوان بیماری صعبالعلاج اسم میبردیم، خودمان به شوخی میگفتیم «اسمشونبر». اما این درست زمانی بود که بحث این بیماری به شکل علمی مطرح میشد و به همین خاطر هم به قصهی ما آمد. چطور اینقدر داغ در آن زمان به سراغ ایدز رفته بودید؟ آن زمان هنوز خیلی از این بیماری خبری نبود. من همیشه گفتهام که هنرمندان، آلارم نظام در جامعه هستند، چیزی را مشاهده میکنند، حرفی را میشنوند با آدمی برخورد میکنند که ایدز دارد، این آلارم به عنوان هشدار شروع به زدن میکند و سعی میکند این هشدار را در کارش مطرح کند. آن زمان بخشی از مدیرانی را که خواب بودهاند یا فکر میکنند اسمش سیاهنمایی یا هراس و ترساندن مردم است نمیدانند که نپرداختن به چنین موضوعی، پاک کردن صورت مساله است. من همین چند وقت پیش خواندم که آمار خطر ابتلا به ایدز از ۲۱ سال به زیر ۱۵ سال میرسد. روزنامهاش را هم نگه داشتهام؛ این خطر است. ما ۱۲ سال پیش طرح مساله کردیم اما متاسفانه آن زمان به عنوان ترساندن جامعه یا مطرح کردن مسالهای که حاد نیست جلوه داده شد و اسمش از سریال خارج شد. اما این بیماری سرجایش ماند و رشد کرد. ما فقط آلارم میزنیم. در «ثریا» هم آلارم زدیم که این جامعه پولزده است و مردم ممکن است به خاطر پول به هم رحم نکنند. این مسائل را ما از جیبمان در نیاوردهایم. در خواب هم ندیدهایم، بلکه از صفحات روزنامهها درآوردهایم. ولی وقتی زنگ خطری میزنیم به سیاه نشان دادن و تلخ نشان دادن جامعه متهم میشویم. جالب اینجاست که شما استقامت زیادی هم دارید و اگر کارتان ممیزی شد باز هم سریالهای دیگری میسازید. این به خاطر این است که ما برای مردم کار میکنیم. یک نگاه این است که سیروس مقدم کار میسازد تا پست بگیرد و بعدا معاون فلان وزارتخانه یا مشاور فلان وزیر شود. زمانی هم هست که کار میسازیم چون معتقدیم به مردمی که در بین آنها زندگی میکنیم، متعهد هستیم. مردم از ما سوال میکنند ما کجای این تلویزیون هستیم؟ جای ما کجاست؟ چرا این آدمها از ما دور هستند و خیابانها و تلویزیون یک رنگ دیگر هستند و ما چون در این مردم زندگی میکنیم نمیتوانیم خودمان را از مردم جدا کنیم و بگوییم به ما چه و برویم قصهی یک سیارهی خیالی را بسازیم و در خلاء پخش کنیم. واقعا ناراحت نمیشوید که کارهایتان تا این حد ممیزی میشوند؟ پوستم کلفت شده است؛ تا زمانیکه مردم من را دلسرد نکنند، ناراحت نمیشوم. اگر منتقدین، مدیران، مسئولان و سایتهایی که به جز خودشان هیچکس را قبول ندارند من را دلسرد کنند زیاد برایم اهمیت ندارد؛ روزی دلسرد میشوم که مردم من را دلسرد کنند. هرگاه تلویزیون قدمی برداشته و به سمت جذابیت به وجود آوردن در کارهای نمایشی، میزگردها و مسابقاتش پیش رفته و هرگاه که یک اقدام خوب صورت گرفته به شدت با آن مقابله شده و مجبور شده عقبنشینی کند. این سیاست «یک گام به جلو دو گام به عقب» همواره اتفاق میافتد. «ثریا» کاملا یک مسالهی اجتماعی را مطرح میکند و مردم آن را به عنوان یکی از سریالهای برتر ۱۰ سال اخیر انتخاب میکنند. اما با هجوم یک سایت رسانه یا آدم بهخصوص، ناگهان یک عقبنشینی اساسی صورت میگیرد و بخشنامه میشود که دیگر کارهای تلخ ساخته نشود. این یک حرکت متناقض است و این عقبنشینی ما را به کارهای تکراری و ساختارهای تکراری و تجربه شده و امتحان پس دادهای میبرد که هرگز تماشاچی ما احساس نکرده یک چیز جدیدتر را میبیند. مدتها این عقبنشینی ادامه دارد تا این که یک پدیده جدید مثل «پارک ملت» میآید، اما هنوز هم این سیاست وجود دارد. یک بخش آن چیزی است که از بیرون به سازمان وارد میآید و یک بخش آن عدم جرات شهامت و پایداری ما سازندههای کار است که پای کاری که انجام دادهایم، باشیم. اگر کاری که میکنیم غلط است باید از ابتدا آن را انجام ندهیم. اگر هم درست است باید پای آن بایستم ما نمیتوانیم با توجه به نگاههایی که از بیرون به تلویزیون است و مدام در حال تغییر است کارمان را تغییر دهیم. مثلا الان نیاز ما به طنز است، اما لودگی و خنداندن مردم از این طریق راه به جایی نمیبرد؛ سالها رفتهایم و راه به جایی نبردهایم. اما اگر قرار است که موضوعات اجتماعی و دردناک را با زبان شیرین تعریف کنیم، کاری است که به اعتقاد من در رسانه کار جدی برای آن نشده است. شاید «چک برگشتی»، «پایتخت»، یکی دو تا از کارهای مهران مدیری و عطاران وجود داشته باشد. به جز اینها طنز فاخری که بتوان اسمش را طنز گذاشت نداریم. ما بالا و پایین زیاد داشتیم و هر وقت سریالی داشتیم که خوب بوده و مردم در آن حرف تازه دیدهاند، استقبال کردهاند. هروقت عقبنشینی کردهایم، مردم هم ریزش کردهاند و وقتشان را جای دیگری صرف کردهاند و صید تور صیادهای دیگری شدهاند. شما احتمالا دورادور با «قهوه تلخ» و «قلب یخی» و «ساخت ایران» که در نمایش خانگی هستند آشنا هستید. نمایش خانگی در ایران چیز جدیدی است که در کشورهای دیگر به این صورت نیست. چون کارهایی را که قبلا پخش شدهاند به نمایش خانگی میآورند نه کارهای جدید را. علت این تفاوت ممکن است این باشد که در کشورهای دیگر تا جایی که من در جریان هستم بخش خصوصی هم فعال است و کانالهای خاص خودش را دارد و از طریق احزاب، یا موسسات و روزنامههای معتبر فعالیت میکند. طبیعتا کانالهای مختلف برای سلائق مختلف وجود دارد، اما چون در کشور ما تلویزیون قانونا فقط در استحضار سازمان صدا و سیماست و بخش خصوصی معنی پیدا نمیکند، این یک راه گریز یا راه فراری بود که اتفاق افتاد تا سریالسازی در خارج از ضوابط و قوارهی سازمان صدا و سیما تجربه شود. یعنی اگر کانالهای خصوصی وجود داشت، قطعا این شکل نمایش دیگر معنی نداشت و شبکههای دیگری که خصوصی بودند با سلائق دیگری ساخته میشد. به هر حال نمایش خانگی هم در چارچوب کشور ما، ضوابط شرع و عرف ما قرار دارد و گرنه انتشار پیدا نمیکردند؛ در سلیقه و نوع قصههایشان با هم فرق میکنند. اتفاقی که افتاده این است که چون در کشور ما تجربه نشده بود؛ تجربهای بود که با تلخی و شیرینی همراه بود. شیرینی از این بابت بود که بالاخره راهی باز شد و کارهای جدیدی با نگاه نو آمد و با ساختارهای پیشرفتهتر و جذابیتهایی که به بخش زیادی از آن نمیشد در تلویزیون پرداخت و جواب هم گرفت. اما به دلیل این که مدیریت درستی پشت آن نبود و چشمانداز خیلی خیلی روشنی برایش طراحی نشده بود، در ادامه با افت و خیزهایی مواجه شد. حتی گاهی توی ذوق مخاطب و مردمی زد که پول میدادند و آن را میخریدند. دلیل موفقیت یک کار تداومش است اگر میبینیم «لاست» میگیرد به این خاطر است که فصلهای آن با یک برنامهریزی دقیق، پشت هم ساخته میشود. تیم معلوم است و سه سال برنامهریزی دارد. اما این چون در قصههای ما در بخش خانگی اتفاق نیفتاد، میبینیم سریالهایی مثل «قهوه تلخ»، با قوت و قدرت و جذابیت میآید، اما در ادامه با افت مواجه میشود و تلاش میکند خودش را بلند کند. در این بلند شدن، بخشی از اعتماد مردم ریزش کرده است. چون نمیداند آیا این ۱۰ قسمت را بخرد، ۱۰ تای بعدی را هم داریم؟ میتوانیم رویش حساب کنیم؟ در «قلب یخی» واقعا همین طور بود. من پیگیر این کارها هستم؛ خیلی توی ذوق مخاطب خورده بود که قصهای شروع میشود و جلو میرود، اما به دلایلی متوقف میشود یا وعده وعیدهایی که سر جوایز و با مردم برای مشارکتشان داده میشد. اولین بدقولی که میشود، خود به خود به سلب اعتماد منجر میشود و خود به خود روی آینده تولید این سریالها تاثیر میگذارد و مردم با کم اعتمادی و بدبینی نسبت به آینده این جنس کار نگاه میکنند. البته این بدبینی دو سویه است. هم مردم به آیندهی نمایش خانگی بدبین هستند و هم سازندگان رغبت کمتری برای حضور در نمایش خانگی دارند. بله. این دو سویه است و خود به خود روی یکدیگر تاثیر میگذارد. ولی به خود من سال گذشته این پیشنهاد شد با توجه به این که میدانستم مسیر آزمون نشدهای است رسیک نکردم و واقعا جرات نکردم وارد آن شوم. با این که خیلی شرایط مهیا و خوب بود، دلم میخواست حداقل یک سال از این مساله بگذرد که هم بببینم مدیریت کلان فرهنگی ما چطور به این مقوله نگاه میکند، بازتاب آن هم در مردم چگونه است و هم سرمایهگذارانی که میخواهند سرمایه گذاری کنند چقدر پای کار هستند. الان هم پشیمان نیستم که واردش نشدم چون احساس میکنم که ممکن بود نیمچه اعتمادی که مردم در تلویزیون به سیروس مقدم دارند، در یک تولید این مدلی با بدبینی و بیاعتمادی مردم نسبت به بنده همراه شود. من ریسک نکردم چون احساس کردم نمیتوان این طور وارد شد و یک مسیر پنج ساله را برنامهریزی کرد. چون این کار احتیاج به مسیری پنج ساله دارد. گاهی هیجانزده میشویم و میگوییم بیائیم و این کار را بکنیم. اما ۶ ماه بعد رها میشود و باد میخورد. حتی تیم سازنده این دو کار هم فکر نمیکنم دیگر دل و دماغ شروع کار را داشته باشند؛ نه بازیگر، نه کارگردان و نه سرمایهگذار. البته «قهوه تلخ» دوباره شروع کرده است. بله، اما خیلی پردهها دریده شد، روها توی هم باز شد، خیلی مصاحبهها اتفاق افتاد که اگر این توقفها نبود، دلیلی هم نبود که این بحثهایی که شده بود اتفاق بیفتد. پس شما تا پنج سال دیگر سراغ نمایش خانگی نخواهید رفت؟ مگر این که کاری که میخواهیم انجام دهیم برنامهریزی پنج سالهاش با تمام جزئیات، سایورتهای مدیریتی و مالی مشخص شده باشد. البته کپیرایت هم تولیدکنندگان نمایش خانگی را غافلگیر کرد. مشکل کپی رایت هم نور علی نور است؛ شما در واقع کاری را میسازید که ممکن است سه روز دیگر صاحبش نباشید. کمی سخت است؛ من در زندگیام آدم بدبینی نیستم، اما این جنس کار غیرقابل اعتماد است. «چک برگشتی» را ما امروز روی آنتن میبردیم، اما فردای آن روز در اینترنت قابل دانلود بود. درحالیکه انتشارات سروش خودمان هنوز نجنبیده که کار خودش را زودتر از آن که دلالها به بازار دهند، بیرون دهد تا پولش توی جیب خود سروش برود. این هیجان و دوراندیشی در اینجا نیست. «تا ثریا» را هم هنوز سروش بیرون نداده اما پکیج آن دست به دست میچرخد. خیلی از کارگردانهای تلویزیون بعد از مدتی به سینما میروند؛ شما نمیخواهید به سینما بروید؟ با همه درد و دلهایی که کردم تلویزیون برای من فضای به شدت فرهنگیتری نسبت به سینما دارد. در تلویزیون سیروس مقدم ۸۰ درصد خودش و خواستههایش و آن چه که فکر میکند، است، ۲۰ درصد چیزی است که بر او تحمیل میشود. ولی در سینما- لااقل چند تا کاری که من دورخیز کردم- معادله برعکس است. ۲۰ درصد خودم هستم و ۸۰ درصد شرایطی که به من تحمیل میشود. چون آنجا برگشت سرمایه حرف اول را میزند. یعنی قبل از این که وارد پروژه شوید، هنرپیشهها را تهیهکننده انتخاب کرده. اما در تلویزیون اینطور نیست. من میتوانم قصههایم را خودم انتخاب کنم، بازیگری را بیاورم که خودم میخواهم. مثلا همین شهاب حسینی جوان در «پلیس جوان» در تلویزیون این قدرت را به من داد که او را انتخاب کنم و بعد به محبوبترین بازیگر سینما تبدیل شود. ولی اگر در سینما بودم، نمیتوانستم ریسک کنم و شهاب حسینی را در اولین کارش نقش اول فیلمام بگذارم. یا مثلا در سینما محال است این فرصت به من داده شود که یک دستیار نورپرداز را پشت دوربین بگذارم، اما تلویزیون به من اعتماد میکند و امیر معقولی پشت دوربین قرار میگیرد و «نرگس» 90 قسمتی را میگیرد و سربلند میشود و بهترین فیلمبردار تلویزیون میشود. تا وقتی این شرایط در تلویزیون فراهم است احساس راحتی بیشتری میکنم. چون تلویزیون میداند قصد مقدم، ارتقای فرهنگ است ولی سینما نگاهش این است که مقدم سریع و ارزان فیلم میسازد. پس او را بیاوریم که قصه تکراری «دختری با کفشهای کتانی» را بسازد. من با این نگاه میانهای ندارم. مواردی که با من صحبت شده، قصههای تکراری بوده که من در آن هیچ خلاقیتی احساس نمیکردم. زمانی سینما کار میکنم که حرفی برای گفتن و فیلمنامه خوبی داشته باشم و احساس کنم یک قدم از کارهای تلویزیونیام بالاتر است. بهترین کار تلویزیونیتان کدام است؟ مردم «چک برگشتی» را دوست دارند و در موردش صحبت میکنند، اما میگویند «پایتخت» چیز دیگری بود. کسانی که کار تراژیک را دوست دارند میگویند «ثریا» و دیگر کارها عالی اما «زیر هشت» یک چیز دیگر بود. هر کدام یک حس و حال خاص دارد، اما اگر بخواهم از میان سریالهایی که ساختهام، به یک از آنها تعصبی داشته باشم و آن را ناموس خودم بدانم، «زیر هشت» را همچنان به عنوان ناموس خودم میبینم. صحبت پایانی سیروس مقدم در پایان این گفتوگو؟ فقط امیدوارم تلویزیون به این نتیجه برسد که قدرت ریسک برای موضوعات اجتماعی داشته باشد، چرا ما نتوانیم یک موضوع روز را که تیتر یک روزنامه است را بسازیم؛ وقتی چیزی تیتر اول روزنامه ماست، چرا نتواند تیتر اول سریالمان شود. امیدوارم تلویزیون خودش را به روز نگه دارد و آینهی تمام قد جامعه شود. آن روز محال است یک ایرانی وطنپرست، کانال دیگری را نگاه کند.
خبرگزاری ایسنا |
دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۱ |